صبا وکیک تولد مامان
امشب تولد مامانی بودوبابایی هم منو سورپرایز کرد وکلی تدارک دیده بود دست بابایی درد نکنه که این همه زحمت کشیده دخمل خانمی منم تا کیک رو روی میز دید شروع کرد همه ژلهاشو با انگشت خوردن وقتی هم که خواستم شمعا رو فوت کنم شما زودتر از من میرفتی فوت کنی ولی چون فوتات کوچولو بود شمعا خاموش نمیشد ومن زودی خاموش میکردم ولی مجبور میشدیم دوباره روشن کنیم شب خیلی خوبی بود یه جشن کوچولوی سه نفره گرفتیم البته این جشن مناسبتای دیگه هم داره هم سالگرد عقد من وبابایی (86/1/10)وهم سالگرد جشن عروسیمون(88/1/9) تو عیده وبه خاطر دید وبازدیدای عید بابایی همه رو خلاصه کرده تو یک شب بازم ممنون عشقم
عسکای دخملی در حال ژله خوردن تو ادامه
کیکی که بابایی خریده بود خیلی بزرگ بود ومنم تقسیم کردم وواسه خونه دوتا مادر جون بردم که بقیه بیان اونجا بخورن امیدوارم اونایی که کیک رو خوردند این عکسا رو نبینن
ا
عاشق این عکستنم آخه شیطونی از چشات میباره هرچند کیفیتش خوب نشده
مثلا پفک وچیپسو آخر آوردیم که شما نخوری....