دومین بهار دخملی
سال 91 هم تموم شد سالی که با وجود تو پر از خاطره شد واسمون از خدا ممنونم اول به خاطر اینکه یکی از فرشته هاشو به من وبابایی داد وهزاران بار شکر گذارشم واسه همه روزای قشنگی که به زندگیمون هدیه داد
تا چشم به هم زدیم 365 روز گذشت تو هر روز بزرگتر و شیرین تر شدی ومن وبابایی هروز عاشقترت شدیم هرلحظه بهت وابسته تر شدیم
دخترم منو بابایی بی نهایت دوستت داریم وجود تو نهایت خوشبختیمونه خنده های قشنگت معنی زندگیمونه خوشحالی تو تمام آرزومونه
دومین بهار زندگیتم از راه رسید امیدوارم سال جدید واسه همه ی عزیزانم پر از شادی وسلامتی باشه
لحظه ی سال تحویل فقط دنبالت بودم که لباساتو بپوشم وموهاتو درست کنم دخملی هم که خوب همکاری میکردمامانی یکی رو تنش میکرد صبا خانم اون یکی رو در میآورد نتیجش یه صبای گریون سر سفره شد اما زیاد طول نکشید چشمت که به شکلاتا افتاد گریاهات تموم شد
یه ایده از مامان ثمین جون گرفتم که لباسای پارسال و امسالتو باهام مقایسه کنم تا ببینی چقدر بزرگ شدی عکساشو میذارم تو ادامه
این لباس آبیه رو خاله واست دوخته خیلی هم بهت میاد دستش درد نکنه
این سارافون بادنجونی رو واست از پاساژ فردوسی با یه جفت کفشه همرنگش خریدم عاشقشونم