دخملی و زنگ تفریحاش
چند روزه هوا خوب شده و مامان یه برنامه جدید واسه دخملی گذاشته صبحها که از خواب بیدار میشی و مامان کاراشو انجام میده با هم میریم تو پیلوت دمپایهاتو پات میکنم وتو کلی بازی میکنی گاهی وقتا هم میریم تو پیاده رو کنار خیابون وبا هم یه خورده قدم میزنیم من بهش میگم زنگ تفریح آخه واسه تو مثل زنگ تفریح میمونه شاید به خاطر اینه که خونمون کوچیکه علاوه بر اون آپارتمانی هم هست احساس میکنم تو خونه دلت میگیره
بریم ادامه
اینم کارایی که حتما باید تو زنگ تفریحت انجام بدی
اول از همه باید بری از پشت پنجره خیابون رو نگاه کنی
ا
وقتی از اونجا خسته میشی میری پله نوردی
خوشحالی از اینکه یه ردیف تموم شد رسیدی به پاگرد اول
حالا هم رسیدی جلو خونه ی همسایه داری در میزنی آخه قبلا خونه عمو وزن عمو بود و تو رو هر روز میاوردند خونشون الانم منتظری در رو برات بازکنند ولی چند ماهه ازاینجا اسباب کشی کردند وقتی اینجا بودن تو هنوز بلد نبودی از پله ها بالا بری الان که دخملی من بلد شده دیگه اونا نیستن
تو آخرم با مامانی یه کم توپ بازی میکنی وزنگ تفریح امروز تموم میشه
اینم یه خواب شیرین بعد کلی شیطونی، خوابای خوب ببینی فرشته کوچولوی من