sabasaba، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

صبا دخمل بابا

ولنتاین مبارک عروسکم

صبا جونم امروز روز عشقه، تو عشق من وبابایی هستی عاشقانه دوستت داریم   اینم کادوی صبا جون به مناسبت روز عشق  که بابایی واست  خریده یکی از عروسکای اسمورفه وقتی دستشو فشار میدی راه میره وآواز میخونه اینا رو نوشتم چون فکر نمیکنم تا چند وقت دیگه یشتر سالم بمونه حداقل بعدا که دیدیش بدونی چه کار میکرده ...
7 ارديبهشت 1392

صبا در جشن کلاس اولی ها

 صبا جونم امروز با مامان رفتی جشن کلاس اولی های ریحانه وعرفان اونجا کلی برنامه وشعر گذاشتند تو هم کلی ذوق کردی    بریم ادامهههههههههههههه  اینم ریحانه جون دختر خاله کوچولو که از امروز کلاس اولی شده   اینم پسر دایی کوچولو عرفان جون که اونم امروز کلاس اولی شده ...
7 ارديبهشت 1392

دخمل کوچولوی من تو لباس حضرت علی اصغر

    امسال قصد داریم ببریمت همایش شیر خوارها پارسال خیلی کوچیک بودی ونشد بریم آخه فقط یک ماهت بود ،این لباسا رو هم مادرجونت از همایش پارسال واست گرفته ونگهداشته الانم تنت کردیم ببینیم اندازته که هم اندازته وهم خیلی بهت میاد واقعا ناز شدی، همایش چند روزه دیگس         ...
7 ارديبهشت 1392

صبا جونم حال نداره

دختر نازم چند روزه مریض شدی ومامانی خیلی ناراحته از سه شنبه هفته پیش عصر وقتی بیدار شدی صدات گرفته بود و شبشم تب کردی اولش فکر کردم شاید به خاطر اینه که دارم از پوشک میگیرمت وهی میبرمت دستشویی ومیشورمت سرما خوردی ولی وقتی دیدم همش انگشتت تو دهنته فهمیدم باز داری دندون در میاری  آخه هر موقع دندونات میخواند در بیان همین جوری میشی وتا وقتی معلوم نشن آبریزشت خوب نمیشه دو سه شب اول از غروب به بعد تب میکردی شباهم خوابت راحت نبود وتو خواب یا منو یا بابایی رو صدا میکردی ولی از دیروز حالت خیلی بهتر شده شربتاتم تموم شد فقط یه خورده سرفه میکنی وهنوز آبریزش داری ولی دیگه تب نکردی فکرکنم سیزدهمین دندونتم در اومده ولی نمیذاری دست بزنم آخه از بس این...
2 ارديبهشت 1392

مسافرت سه روزه دخملی

بالاخره قسمت شد بریم مشهد یه هفتس برنامه ریزی کردیم ولی هوا خیلی سرد شد و مجبور شدیم یه چند روز مسافرتمون رو عقب بندازیم یکشنبه 19 اسفند راهی مشهد شدیم وسه روز مشهد بودیم هنوزم هوا یه خورده سرد بود حتی هنوز برف کنار جاده هاهم آب نشده بود ولی با اینحال خیلی خوش گذشت روز اول چند ساعت حرم بودیم بابایی هم نذری که داشت داد وقسمت شد از غذای حضرتی هم بخوریم بعد از حرم واسه خرید رفتیم چون اکثر جاهایی که رفتیم پاساژ بود زیاد سردی هوا اذیتمون نکرد مخصوصا تو دخملی که کلی تو پاساژا گشتی وبازی کردی ادامه مطلب با عکسای دخملی اینجا تو پارکینگ حرم بودیم تو هم فقط میدودی بابایی هم دنبالت که نخوری زمین اینجا هم کوهسنگیه ولی چون هوا سرد بو...
2 ارديبهشت 1392