sabasaba، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

صبا دخمل بابا

خاطرات اولین سفر شمال

1392/4/24 13:55
نویسنده : مامان
891 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از دو هفته که از اومدنمون میگذره فرصت شد بیام وعکساتو بزارم

بعداز ظهر یکشنبه 2 تیر به سمت بابلسر حرکت کردیم شب رو دامغان موندیم وصبح از جاده قشنگ   چشمه علی رفتیم بابلسر

خیلی خوش گذشت شما هم یه کوچولو اذیت کردی ولی با این حال به یاد موندنی شد

اینم یه منظره قشنگ از شالیزارهای جاده ی کیاسر  حتی آب داخل شالیزارها هم دیده میشه الان که دارم میبینم دوباره دلم هوس مسافرت کرده با اینکه تو راه برگشت دوست داشتم زود برسیم خونه

عکسای دخملی تو ادامه

 

اولین باری که آوردیمت کنار دریا  قبل از اینک بیایم کنار دریا از پنجره ی سوئیت دریا رو دیدی کلی تعجب کرده بودی منوبابایی با اینکه یه کوچولو خسته بودیم وهنوز وسایل رو جابجا نکرده بودیم آوردیمت کنار دریا تا از این همه زیبایی لذت ببری  اولش خیلی خوشت اومد هربار موجا میومدن میدودی عقب باز که موج میرفت زود میرفتی جلو ولی وقتی افتادی وسرتا پا خیس شدی دیگه زیاد خوشت نیومد وبا احتیاط میرفتی جلو

بعد از اینکه اومدیم داخل سوئیت ولباساتو عوض کردیم دیگه ترجیح میدادی از پشت پنجره دریا رو نگاه کنی وتا روز آخر دیگه سمت دریا نمیومدی

اینم شد کار هر روز صبایی که بشینه پشت پنجره ودریا رو ببینه

این تاب محوطه ی هتل بود که از شانس خوب تو وبد شانسی ما درست پشت سوئیت ما بود ومن وبابایی به نوبت میاوردیمت اینجا تا تاب بازی کنی البته من وبابایی هم بی نصیب نموندیم و تو این چند وز کلی تاب بازی کردیم

سجاد همسفر وهمبازیت که دَد..داد صداش میکردی ماهم یاد گرفته بودیم بهش میگفتیم دَد..داد فکر کن هنوزم من عکساتونو که میبینم میگم دَد..داد رو ببین

این اردک تو محوطه ی هتل بغلی بود یه روز که رفته بودیم آب بیاریم  وقتی داشتیم بر میگشتیم دنبالمون راه افتاده بود  تو هم کلی ذوق کرده بودی در کل عاشق حیونایی

 اینجا هم تنها شبی یه که اومدیم کنار ساحل و تو بیدار بودی شبای قبل خواب بودی 

مثل ما کفشاتو در آوردی وپا برهنه رو ماسه ها راه میری

 اینجا هم یکی از جاده هایی جنگل نوره البته عکست زیاد خوب نیوفتاده تازه از خواب بیدار شده بودی هنوز کسل بودی ولی منظرش قشنگ بود

این دوتا عکس رو وقتی همه تو جو عکس گرفتن بودن شما هم غافل نشدی و هی ژست میگرفتی تا ازت عکس بگیرم

این گاو تو جنگل نور بود البته چند تا بودن که شما  منو بابایی رو کلی راه بردی شستا بریم پیش گاوا ولی سرعت اونا زیادتر بود ونمیرسیدیم بهشون بالاخره یکی از گاوا وایستاد 

 وقتی هم گاوِ داشت میرفت زدی زیر گریه و میخواستی تا ما هم دنبالش بریم

داخل تلکابین نمک آبرود با این که فکر میکردم شاید بترسی ولی خیلی هم ذوق کرده بودی

بالای تلکابین همین یه دونه عکس رو به زور تونستم ازت بگیرم

روز آخر که تو سوئیت بودیم البته الان سوئیت رو تحویل داده بودیم وتو محوطش داشتیم صبحانه میخوردیم

 

اینم هنرای بابایی روز کنار ساحل بابلسر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان مریم
24 تیر 92 18:36
وای عشق من چه عکسای خوشگلی ..چه سفر قشنگی ..خوشحالم که بهت خوش گذشته و اینهمه خنده ی خوشگل رو لبات نشسته....چقد دلم دریا خواست...

راستی عزیزم خصوصیتو چک کن...



ممنونم که همیشه بهمون لطف دارید
امیدوارم به همین زودیاواسه شماومهتاب جونم هم فرصت شه برین عزیزم با این کوچولوها که میری سفر خندها وخوشحالیه از ته دلشون لذت سفرو بیشتر میکنه
ممنون واسه رمز خانومی
نسرین خاله اسما
24 تیر 92 19:34
به به چه سفره خوبی بود... همیشه به گردش انشالله .....جای ما خالی چه منظره های خوبی .... همه ی عکساتم خیلی قشنگ شدن عزیزم .... ماشالله واسه خودت خانومی شدی و ژستم مگیری خوشگل خاله


مرسی عزیزم جاتون خالی خیلی خوش گذشت
نگات قشنگه عزیزم
مامان علی مرتضی
26 تیر 92 13:46
خصوصی



مامان نونا
27 تیر 92 0:47
چه مناظر زیبایی از همه مهمتر چه دخمل نازی برای صبا جون.



مرسی عزیزم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
27 تیر 92 17:32
سلام عزیزم ممنونم که به ایلیا رای دادی

برای تشکر و قدر دانی

دوست دارم هوارتااا

امیدوارم سفر بهتون خوش گذشته باشه چه منظره زیبایی




خواهش میکنم عزیزم کاری نکردم


بهار مامانه برسام
27 تیر 92 20:48
مرسی
مــــــــــــــــــــــــــــــــرسی گلم
واقعا لطف بزرگی کردی خیلی خیلی ممنونم
انشالله بتونم یه روز جبران کنم
گلم با اجازه لینکتون میکنم
به امید دوستی های بیشتر
صورت یکی یه دونه ی خوشمل و خوشمَمَز رو از طرف من بوس بوسی کن مامانیه مهربون
براتون بهترین ها رو آرزومندم
در پناه خدا


نیاز به تشکر نیست عزیزم فقط خواستم بدونید حضورتون ودرخواستتون برام ارزشمنده عزیزم
خوشحالمون کردید منم با افتخار لینکتون میکنم
برای برسام عزیزم
مامان ثمین
28 تیر 92 1:59
عزیزم دوست داشتنی دلم تنگ شده بوددددددددددددددددددددد
معلومه کلی خوش گذروندی
خدایا این نازنین دخترببین چقدر خانم شده
مامانی ممنون که عکسای زیباشو گذاشتی وخاطرات قشنگتون نوشتی


ما هم دلمون واسه دوستای عزیزمون تنگ شده بود
جاتون خالی عالی بود
من از شما ممنونم که با نگاه قشنگتون خوشحالمون میکنید
رضوان مامان رادین
28 تیر 92 3:39
ای جونم....دخمل عسلی....همیشه به گردش...به ما هم سر بزنید


ممنون عزیزم خوشحالمون کردید
حتما عزیزم
مامان ثمین
29 تیر 92 10:48
سلام عزیزم خوبین نماز روزه هاتون قبول حق باشه
خواستم دوباره بابت رایی که به ثمین جونم داده بودید تشکر کنم آخه تو رتبه بندی که جدیدا اعلام شد دخترنازم نفر 28 از 620نفر هست ورای شما مسلما تاثیر داشته ممنونم ،عید فطر 10نفر اول رو برنده اعلام میکنن منم تلاشم رو بیشتر کردم که انشاله برنده بشه شماهم اگه دوست داشتین وخواستین به خانواده ودوستان بگید به نی نی ما هم رای بدن یه دنیاممنون
کد 102 بدون هیچ نشانه وعلامت به شماره 20008080200 فرستاده بشه
تشکر


طاعات شما هم قبول باشه عزیزم
خواهش میکنم قابل ثمین عزیزم رو نداشت
حتما عزیزم