sabasaba، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

صبا دخمل بابا

لغت نامه ی 20 ماهگی

1392/5/4 11:38
نویسنده : مامان
712 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم  خیلی وقت میشه درباره شیرین زبونیات ننوشتم آخه شیطونیاتم مثل شیرزبونیات زیاده وبه مامانی فرصت نمیده بشینه پشت لب تاب و بنویسه

این یکی دوماه  دوباره صحبت کردنت بهتر شده جمله بندیتم کاملتر شده  الان هر چی میخوای جملشو کامل میگی و هرچی ما میگیم تو هم بالافاصله تکرار میکنی

الان که دیگه میتونی بهتر  حرف یزنی یه کار جدید یاد گرفتی وقتی  که تو خونه حوصلت سر میره ازم میخوای با تلفن با ریحانه یا عرفان صحبت کنی منم هر موقع میخوام چند دقیقه سرگرمت کنم  واست شماره میگیرم وگوشی رو میدم دستت جایگزین مامان شدی تو تلفن زدن

قبلا نمیتونستی  اسم نفیسه رو صدا کنی وبهش میگفتی اون گاهی وقتام این بعد کلی تمرین  یاد گرفتی بهش میگفتی دَبیدِه ولی بازم برات سخت بود واسه خودت خلاصش کردی بهش میگی دَبّه یادم نره بهت بگم نفیسه خیلی دوستت داره وقتی اون پیشته من دیگه غصه ندارم تو غذا دادن بهت هم اون خیلی موفق تر از منه

اسم عرفان یاد گرفتی بهش میگی اِپان

اسم بابایی رو هم یاد گرفتی میگم بابایی مال منه تو هم زود بابا جواد رو بغلش میکنی  میگی بابا دَوادِ منه

وقتی یه کاری میکنیم وتو خوشت میاد میگی دوبایه یعنی دوباره انجام بدیم اگه قصه واست بگیم تا تموم میشه میگی مامان دوبایه بِگو 

جدیدن هم که دیگه اصلا جیشتو نمیگی و وقتی تو شلوارت  جیش میکنی میگی مامانی دوبایه جیش کدَم

چند روز پیش به بابایی زنگ زدم وتو هم که قبلش لطف کردی وتو دستشویی جیش کرده بودی اومدی گوشی رو گرفتی گفتی بابایی من دَسشی جیش کَدم، دَمپارم جیش نکَدم، بیا مَنو ببر تاب تاب

وقتی داری تو شیشت چایی یا شیر میخوری وتموم میشه شیشتو میدی ومیگی مامانی تَبُوم شد

داشتی اذیت میکردی روزه داشتم خسته شده بودم بغلت کردم گفتم بیا بریم بخوابونمت حوصله ندارم زودی تکرار کردی بِ بگابم حوتله ندایَم

داشتم تو آشپز خونه ظرفارو مرتب میکردم هواسم نبود دو تا از بشقابا از دستم افتاد شکست نگو تو هم پشت سرم بودی زدی زیر خنده یه جوری میخنددی که داری مسخره ام میکنی بعد گفتی مامانی اوفتاد،شِکست

داشتم نبات تو ظرفشش میریختم یکیش افتاد رو زمین تو هم اونجا بودی گفتم صبا نباتو بده مامانی خواستی برداری ولی نبود بعد گفتی مامانی نبات پیدا نکَدم

 چند تا شعر هم یاد گرفتی من میخونم تو آخرش رو میگی

خرگوش من چه نازه       چقدر گوشاش دییازه

میخوره برگ آیو           میپره مثل آیو

شعر یه توپ دارم قلقلی هم رو بلدی

یه توپ دارم گلگلی یه    سرخ وسفید و آبیه

میزنیم زمین (هوا میره رو بیشتر با حرکت دستت نشون میدی )نمیدونی تا کجا میره

من این توپو نَناشتَم     مشقامو خوب نِشتَم

بابا جواد بهم عید داد   یه توپ گلگلی داد

چند روزم هست عاشق پت ومتات شدی وبا این که بزرگه وتقریبا اندازه خودتن بغلشون میکنی و به سختی راهشون میبری میخوای بگی مامان پتو متو بده میگی مامان پتو پتو بده

 

چند تا از عکسای این ماهت 

 نازنین شش ماهه وصبا خانوم بیست ماهه

باباجون با دو تا نوه ش عاشق باباجونی خیلی زیاد دوستش داری به قول بقیه کلی واسش خود شیرینی میکنی البته باباجونم خیلی زیاد دوستت داره چند وقت پیش خونه ی باباجون خوابیده بودیم تو وباباجون کنار هم خواب بودید تو حالت خواب وبیدار بودم دیدم باباجون بیدار شد توی خواب کلی نازت کرد بعد هم دستتو گرفت تو دستش و  همون حالتی دوباره خوابید فهمیدم چقدر زیاد واسش عزیزی

این بازی تو خونه خیلی سرگرمت میکنه میگی مامان پتو بده و من یه دستمال یا حوله بهت می دم وعروسکاتو توش میزاری مثلا از حموم آوردی شون دورشون حوله پیچیدی یا داری میخوابونیشون

فهمیدی دارم ازت عکس میگیرم اومدی خرسی رو نشون میدی میگی مامان اَس بگی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

فاطمه مامان وانیا
4 مرداد 92 12:04
ای جوونم به کوچولوی شیرین زبون

عزیزم لطفا به وبلاگ من سر بزنید، اگه از نی نی خوشتون اومد بهش رای بدید

کدش 795 هست که باید به 20008080200 ارسال بشه

با تشکر

ممنون عزیزم
من خودم رای هامو دادم ولی چون درخواستتون برام ارزشمنده اولین خطی که دستم برسه یکی از رای هام کد دختر شماست

مامان سبحان جون
4 مرداد 92 16:10
نازی عزیزم چه خوشمل صحبت میکنی خاله جووون فدات بشم دخملی شیرین زبون خاله


ممنون عزیزم
خدانکنه خاله جون شما لطف دارید

عزیزم اگه دوباره به وبم سر زدید آدرس وبتون رو درست بزارید تا بتونم بهتون سر بزنم
مامان نونا
6 مرداد 92 17:50
چه بامزه شعر میخونه صبا گلی


مرسی خاله ی مهربونم
مامان مریم
7 مرداد 92 17:34
چقد تو ماهی آخه...الهی چقد باباجونش مهربونه...خوش بحال صبا با همچین بابابزرگی...عکساتم خوشگلن همشون...نازنین کوچولو هم خیلی خوردنیه


ممنون خاله جون شما همیشه لطف دارید به من
بهترین باباجونه، خدا هیچ وقت مهربونیشو از ما دریغ نکنه
واسه مهتاب عزیزم
مامان ثمین
10 مرداد 92 17:29
سلام مامانی عزیزممنونم که پیشمون اومدین
صبای عزیزم قربونت برم بااین شیرین زبونیت قشنگم
میبوسمت


خواهش میکنم عزیزم دلمون تنگ میشه واسه ثمین جون
خدا نکنه خاله جونی
منصوره مامان زهره
10 مرداد 92 18:01
خیلی قشنگ حرف می زنی خاله، ماشالله!
نفیسه از همش جالب تر بود
خدا باباجونتم برات حفظ کنه.


مرسی عزیزم
انشا..خدا همه ی باباجون مادر جونا رو حفظ کنه وجودشون نعمته
نسرین خاله اسما
11 مرداد 92 22:01
ااااااااااااااااااااااااااای جونم تو چقدر شیرین زبون شدی صبا جونم .... قربون اون بازیت برم عزیزم.... تازگی یا اسمایی یم اینطوری خونه سرگرم میشه ... عروسکاشو میاره حموم میکنه .. پوشکش میکنه ... موهاشو شونه میزنه .... کارای از خودش بزرگ تر میکنه ...فکرکنم این موقع ها همه ی کوچولو ها این کارا رو میکنن




مرسی خاله ی مهربونم
آفرین به اسماء جونم فکر کنم داره تمرین میکنه تا تو بزرگ کردن مهلا جون به مامانش کمک کنه
واسه اسمایی ومهلا جون

مامان حلما
22 مرداد 92 10:41
ماشاالله چه دختر زیبا و شیرین زبونی.خاله پیش ما هم بیا . خوشحال میشیم با تبادل لینک موافقی خاله جون؟


شما لطف دارید عزیزم
خوشحال میشم دوستای خوبی مثل شما داشته باشم
با افتخار لینکتون کردم
مامانه سارا
27 مرداد 92 12:29
ماشالا به اين دخمل ناز
ميشه منو لينك كنيد لطفا.


مرسی عزیزم
آره حتما... شما به جمع دوستای گلم اضافه شدید