sabasaba، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

صبا دخمل بابا

دخمل کوچولوی من تو لباس حضرت علی اصغر

    امسال قصد داریم ببریمت همایش شیر خوارها پارسال خیلی کوچیک بودی ونشد بریم آخه فقط یک ماهت بود ،این لباسا رو هم مادرجونت از همایش پارسال واست گرفته ونگهداشته الانم تنت کردیم ببینیم اندازته که هم اندازته وهم خیلی بهت میاد واقعا ناز شدی، همایش چند روزه دیگس         ...
7 ارديبهشت 1392

صبا جونم حال نداره

دختر نازم چند روزه مریض شدی ومامانی خیلی ناراحته از سه شنبه هفته پیش عصر وقتی بیدار شدی صدات گرفته بود و شبشم تب کردی اولش فکر کردم شاید به خاطر اینه که دارم از پوشک میگیرمت وهی میبرمت دستشویی ومیشورمت سرما خوردی ولی وقتی دیدم همش انگشتت تو دهنته فهمیدم باز داری دندون در میاری  آخه هر موقع دندونات میخواند در بیان همین جوری میشی وتا وقتی معلوم نشن آبریزشت خوب نمیشه دو سه شب اول از غروب به بعد تب میکردی شباهم خوابت راحت نبود وتو خواب یا منو یا بابایی رو صدا میکردی ولی از دیروز حالت خیلی بهتر شده شربتاتم تموم شد فقط یه خورده سرفه میکنی وهنوز آبریزش داری ولی دیگه تب نکردی فکرکنم سیزدهمین دندونتم در اومده ولی نمیذاری دست بزنم آخه از بس این...
2 ارديبهشت 1392

مسافرت سه روزه دخملی

بالاخره قسمت شد بریم مشهد یه هفتس برنامه ریزی کردیم ولی هوا خیلی سرد شد و مجبور شدیم یه چند روز مسافرتمون رو عقب بندازیم یکشنبه 19 اسفند راهی مشهد شدیم وسه روز مشهد بودیم هنوزم هوا یه خورده سرد بود حتی هنوز برف کنار جاده هاهم آب نشده بود ولی با اینحال خیلی خوش گذشت روز اول چند ساعت حرم بودیم بابایی هم نذری که داشت داد وقسمت شد از غذای حضرتی هم بخوریم بعد از حرم واسه خرید رفتیم چون اکثر جاهایی که رفتیم پاساژ بود زیاد سردی هوا اذیتمون نکرد مخصوصا تو دخملی که کلی تو پاساژا گشتی وبازی کردی ادامه مطلب با عکسای دخملی اینجا تو پارکینگ حرم بودیم تو هم فقط میدودی بابایی هم دنبالت که نخوری زمین اینجا هم کوهسنگیه ولی چون هوا سرد بو...
2 ارديبهشت 1392